محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

مسافری از بهشت

میلاد امام هادی (ع)

سلام به همه نی نی ها دیروز عصر (٢٠/٨/١٣٩٠) برای اولین بار رفتم ....     دیروز عصر (٢٠/٨/١٣٩٠) برای اولین بار رفتم زیارت سید علاء الدین حسین . یا به قول شیرازی ها استانه . این سید بزرگوار برادر امام رضا (ع) و سید میر احمد(شاهچراغ) است . بعدش پیاده از بین الحرمین رفتیم زیارت سید میر احمد و سید میر محمد(شاهچراغ) .مراسم میلاد امام هادی (ع) بود. پنجاهمین روز تولد من هم بود .     ...
21 آبان 1390

آروغ

سلام به همه نی نی ها دیروز عصر نوبت دکتر داشتم برای معاینه ماهیانه ام . موقع رفتن دیروز عصر نوبت دکتر داشتم برای معاینه ماهیانهام. موقع رفتن ترافیک وحشتناکی بود . طوری که هر دو متر باید ترمز میزدی . چاله چوله های خیابونارو هم بهش اضافه کن من هم که توی بغل بابایی تو حالت خواب و بیداری فکر کردم میخوان آروغمو بگیرن با اجازتون یه آروغ مردونه زدم طوری که همه جا خوردن . راننده هم توی آیینه یه نگاه به بابایی انداخت بابایی هم که خندش گرفته بود منو یه خورده بالاتر اورد تا از خودش رفع اتهام بکنه . منم که مقصر نبودم .مقصر شهرداری و راهنمایی و رانندگی بودن مگه نه ؟!! بعدشم گزارش کامل اعمال و رفتار منو به خانوم دکتر دادن اونم  قطره ضد نفخ ...
19 آبان 1390

عرفه ،باران ، قربان

سلام به همه نی نی ها دو روز پیش خدا بهم توفیق داد تونستم هیات دانشگاه ..... دو روز پیش(15/8/90) خدا بهم توفیق داد تونستم هیات دانشگاه برم دعای عرفه گوش بدم . این اولین دعای عرفه من بودش. تازه اولین بارش بارونم دیدم .  روز بعدشم که عید قربان بود . کلی کباب خوردن به منم تعارف نکردن . منم دودشو خوردم .انشاالله خدا یه ایمانی به محکمی ایمان حضرت ابراهیم ومقام تسلیمی به قشنگی تسلیم حضرت اسماعیل نصیبمون کنه . بگو آمین .بگو دیگه . ...
17 آبان 1390

سرشماری

سلام به همه نی نی ها دیشب از مرکز آمار اومدن دم خونه که سر شماری شیم این برای .... دیشب از مرکز آمار اومدن دم خونه که سر شماری شیم این برای اولین بار بود که منو شمردن یعنی توی امارشون اوردن در 44 روزگی توی هفتمین مرحله سر شماری رسمی افتخار دادم و جز نفوس ایران شدم .حالا این امار واسه چیه .میخوان واسه من برنامه ریزی کنن !!!شاید.  یه چیز دیگه تازه دیروز مامانی و بابایی برام هر کدوم یه جغجغه گرفته بودن یا نمی گیرن یا ... تازه بابایی که یکی  نخریده نبود  یه بسته بود . یه ده تایی می شد . جغجغه زیاد ، خیلی بده . میدونین چرا؟ اگه یکی باشه همه رو دم گوشتون امتحان کنه حرف منو خوب می فهمین مگه نه. ...
15 آبان 1390

شهادت امام محمد باقر(ع)

سلام به همه نی نی ها شهادت امام محمد باقر (ع) را به همه نی نی ها تسلیت میگم امشب با مامان بزرگ و مامانی و بابایی ... شهادت امام محمد باقر (ع) را به همه نی نی ها تسلیت میگم امشب با مامان بزرگ و مامانی و بابایی رفتیم شاهچراغ موقع رفتن یه ماشین اومدسوارمون کرد ولی کرایه نگرفت گفت به خاطر این کوچولو رسوندمتون . من دیگه کوچولو نیستم مردی شدم  آخه ٤٣ روزمه!! موقع رفت و برگشت همش خواب بودم این روزا یه خورده کم خواب شدم . چون تند تند شیر میخورم نفخ میکنم . تا میخوابم زودی بیدار میشم . صبح ها از ساعت ٦ تا ٩ یه خورده سرو صدا میکنم و مزاحم خواب همه میشم .اینم عکسهای این روزام . ...
13 آبان 1390

شهادت امام جواد( ع)

سلام به همه نی نی ها شهادت امام جواد (ع)را به همه نی نی ها  تسلیت میگم . امشب رفتیم ...   شهادت امام جواد (ع)را به همه نی نی ها  تسلیت میگم . امشب رفتیم  مسجد دانشگاه   آخه مراسم شهادت امام جواد (ع) بود . مداحم حاج مهدی منصوری بود. صدای بلندگو ها خیلی بالا بود خیلیا اذیت شدن . اما من همش ساکت بودم . این اولین باری بود که مسجد رفتم و اولین مراسمی که شرکت کردم . انشاالله که همیشه توفیق داشته باشم تو این مراسمها شرکت کنم . ...
5 آبان 1390

یک ماهگی

سلام به همه نی نی ها انگار همین دیروز بود به دنیا اومدم چقدر زود میگذره   انگار همین دیروز بود به دنیا اومدم چقدر زود میگذره . دو روزیش با مامان بزرگ و مامانی رفتم بهداشت برا ی دیدن من  همه برا دیدن من میان خونمون اما این بهداشتیه نه !!! من باید برم . خلاصه قد و وزن و دور سرم را اندازه گرفت . دور سرم را که اشتباه اندازه گرفته بود بقیه رو خدا میدونه. دیگه چک نکردم .  بعد از ظهر هم رفتیم پیش دکتر که نتیجه عمل  ...(بوق) ببینه ،دید گفت خیلی خوبه هیچ مشکلی نداره ،اره دیگه کسی نمیگه ماست من ترشه . خلاصه این یک ماه گذشت منم که همش یا خواب بودم یا شیر خوردم . موقع شیر خوردن همه بهم می خندن چون خیلی تند تند و با...
2 آبان 1390

باران

سلام به همه نی نی ها دیروز عصر فردوس خانوم ، آره همون همسایمون که تا منو میدید دست و پامو دیروز عصر فردوس خانوم ، آره همون همسایمون که تا منو میدید دست و پامو می بست (قنداق) با نوه اش که اسمش باران اومدن خونه ما باران حدود دوسالشه و همش می پرسید چی شد؟ چوچا لفت (کجا رفت ) ؟ چی بود . فکر کنم این یک ساعتی که خونه ما بود صد مرتبه ای اینارو از بابایی پرسید موقع دیدن پلنگ صولتی . بابایی خواست از باران عکس بگیره که توی وبلاگ بزاره مامان بزرگ باران منو بغل کرد که کنار باران بنشونه منو با تشکم بلند کرد روی مبل تکیه داد به دسته مبل مامانی که از آشپزخونه اومد تا منو تو این حالت دید یه داد زد وااااااااااای نیفته فردوس خانوم .  آره مامان...
27 مهر 1390

طاها 26

سلام به همه نی نی ها دیروز که بیست و ششمین روز تولدم بود فاطمه خانوم که خیلی مهربون ... دیروز که بیست وششمین روز تولدم بود فاطمه خانوم که خیلی مهربونه اومد به دیدنم .فاطمه خانوم دوست مامانی وقتی که بابای برا ی مراسم ختم زن عموش رفت کرمانشاه چهار شب فاطمه خانوم پیش ما میومد. صبح که میشد آقای مروت شوهرش با موتور میومد دنبالش .آقای مروت بنده خدا حالا پاش توی گچه چون یه خورده شیطونی کرده . اما شب من یه خورده البته یه کمی بیشتر حالم بد بود هر چقدر هم گفتم کسی متوجه نشد .اره همون قضیه مشکل بزرگترا با زبان ما نی نی ها که یادش نمی گیرن .مامانی هم که حسابی خوابش می امد چون روزش همش در حال شیردادن به من  و شستن بود وقت نکرده بود بخوابه . م...
27 مهر 1390
1